استفاده از تکنولوژی در محیط های آموزشی ایده ای قدیمی است که توسط معلم ها، مدیران آموزشی و البته دانش آموزان استفاده میشود. تفکر اصلی که پشت مجهز کردن تک تک دانش آموزان با هر نوع ابزار تکنولوژیکی است، این است که میتواند فاصله بین طبقه متوسط اجتماعی را با دادن فرصت برابر دسترسی به اطلاعات به هر دانش آموز و آماده کردن مهارت های ارزشمند قابل عرضه در بازار قرن بیست و یکم پر کند. در حالی که اصرار بر داشتن تکنولوژی در کلاسهای آموزشی موضوعی با نیت خوب است، آخرین تحقیقات تایید میکند که نیت خوب برای کمک به یادگیری کودکان کافی نیست.
سوزان پینکر، نویسنده نیویورک تایمز بعد از مطالعه تحقیقی که توسط اساتید اقتصاد دانشگاه دوک، جاکوب ویگدور و هلن لد انجام شده، نشان میدهد که درست برعکس آنچیزی که آموزش دهنده ها تلاش میکنند تا در کلاس درس به آن دست پیدا کنند، رتبه ریاضی و روخوانی دانش آموزان مقطع متوسطه، بعد از این که به آن ها کامپوتر قابل حمل شخصی داده شده، کاهش پیدا کرده است. خانم پینکر در یادداشتش، «آیا دانش آموزان میتوانند به تکنولوژی زیاد دسترسی داشته باشند؟»، پیشنهاد میدهد در دنیای واقعی، با توجه به استفاده نابجای دانش آموزان از اینترنت، آموزش ندیدن آموزش دهنده ها برای استفاده متعادل از ابزارهای تکنولوژی در کلاس درس و مهم تر از این ها، نقص ابزارهای مکانیکی مدرن، تکنولوژی بیشتر از هر چیزی میتواند آسیب زننده باشد. بدون مانیتور کردن دقیق و نظم دادن به استفاده از تکنولوژی در کلاس درس، که که توسط آموزش دهنده ها اندازه گیری و انجام میشود، ابزارهای تکنولوژیکی مانند کامپیوتر همراه، قالبیت این را دارند که توانایی یادگیری دانش آموزان را کاهش دهند. تا زمانی که سهم و نقش دانش آموزان در محیط آموزش افزایش پیدا نکند و به رسیدن اطلاعات مناسب و کافی به دانش آموز وایجاد فرصت برابر برایهمه دانش آموزان برای کسب آن اطلاعات کمک نکنیم، تکنولوژی شکاف آموزش را بیشتر میکند و به دلیل نتایجی که از نظر رتبه تحصیلی ایجاد میکند، میتواند به به ترک تحصیل و افسردگی دانش آموزان نیز بیانجامد.
از طرف دیگر، سوزان سیلوگا در یادداشتش، «تلفن هوشمند مرا احمق میکند» درباره نتایج مطالعه ای بحث میکند که در آن، محققان دانشگاه رایس و نیروی هوایی آمریکا به هر یک از دانش آموزان یک تلفن میدهند. یکسال بعد، دانشجویان کالج گزارش میدهند که در واقع دسترسی داشتن به اینترنت از طریق تلفن شان، حواس شان را از آموختن پرت کرده است و به هیچ وجه کمک کننده نبوده است. در نهایت دانشجویان خودشان، به دلیل آن که قریب به اتفاق شان معتقد بودند تکنولوژی بیشتر از آن که کمک کننده باشد مشکل آفرین است، علاقه شان را به داشتن تلفنی که به آن ها داده شده بود از دست دادند. فیلیپ کورتام به عنوان کمک استاد دانشگاه رایس مشاهداتش را در مورد دانشجویان چنین بیان میکند: «در ابتدا آن ها خیلی شوق داشتند برای داشتن تلفن، ولی در پایان آن ها {از نتایجی که کسب کرده بودند} خیلی نگران بودند.»
خانم سیرلوگا حرف خانم پینکر را تکرار میکند با تاکید بر این که «براساس تجربه علمی انجام گرفته، اگر آموزش دهندهها میخواهند به دانش آموزان امکان استفاده از اینترنت و تلفن همراه را بدهند، آن ها نیاز دارند به این که قواعد بیشتری وضع کنند و راهنمایی های گسترده تری را ارایه دهند.» تحقیقاتی که خانم پینکر و خانم سیرلوگا بر آن متمرکز اند در یک چیز تفاوت دارند: این که اولی درباره ضعف های دانش آموزان دوران متوسطه است و دومی در مورد دانشجویان کالج. با اینحال در پایان، هر دو جمع بندی یکسانی نشان میدهند؛ این که بدون هدفمندی و قاعده مندی برای در اختیار گذاشتن تکنولوژی، دانش آموزان در عمل امکان دسترسی به اطلاعات نامحدودی که اینترنت میتواند در اختیارشان بگذارد را از دست خواهند داد.
این پست٬ ترجمه خلاصه متن زیر است که توسط حامد فرمند برای سایت کویپی تهیه شده است: