عکس: حامد فرمند در کمپی برای کودکان دارای والد زندانی، ویرجینیا – آمریکا – ۲۰۱۷؛ عکس از: «کمپ تمام فرزندان خدا»
چرا مهم است تا احساسات کودکان را درک کنیم؟ چطور میتوانیم احساسات کودکان را با توجه به سنشان و ترامایی که تجربه میکنند، درک کنیم؟
برانگیختگی احساسات به دلایل مختلف از موضوعاتی مثل پاره شدن نقاشی تا مرگ عزیزان. از موضوعات شخصی تا مسایل عمومی مثل سیل، زلزله یا سرکوب اعتراضات
خودمان به عنوان بزرگسال را با کودک مقایسه نکنیم و احساسات کودک را نادیده نگیریم و آن را قضاوت نکنیم. واکنش کودکان نسبت به اتفاقات هم متفاوت است.
توجه به این ضروری است که یادمان باشد که کودکان هم مضطرب میشوند و تاثیرش از آثار اضطراب بر بزرگسالان هم بیشتر است.
گرچه به تابآوری باور داریم، اما بدون حمایت از کودکان، یافتن راه سالم عبور از تراما برای کودک مشکل یا آسیبزا خواهد بود.
آثار منفی سطح هیجان بالا از جمله از طریق ایجاد استرس سمی بر روند رشد مغز کودک
ایجاد احتمالا اختلالات رفتاری در اثر غلیان احساسات و فشارهای روانی
اختلال اضطراب پس از سانحه میتواند ناشی از مواجهه به موقع نداشتن با تراما در زمان وقوع آن باشد.
بهترین زمان آموزش کودک برای درک و مواجهه با احساسات در زمانهای بدون اضطراب شدید است.
سن و درک کودک برای مداخله و مواجهه مناسب با احساسات او اهمیت دارد.
واکنش نداشتن کودک نسبت به یک حادثه یا نبود نشانههای ظاهری، مثل اختلال خواب، خوراک یا رفتار، نشانه تاثیرگذار نبودن اتفاق بر کودک نیست. بروز نشانهها در یک دوره زمانی طولانی برای جلب حواس اطرافیان نسبت به بروز اتفاق برای کودک اهمیت دارد. این موضوع تنها در مورد حوادثی که در غیاب ما رخ داده اهمیت ندارد، بلکه ممکن است ما در جریان موضوعی مانند مرگ عزیزان یا زندانی شدن آنها باشیم و از این نشانهها به لزوم مداخله پی ببریم. اما چنانچه اشاره شد، بروز ندادن نشانهها دلیلی برای اثر گذار نبودن آن اتفاق بر روی کودک نیست.
قدم مهم و اولیه، گفتوگو کردن با کودک است. استفاده از سایر ابزارها مثل هنر (نقاشی یا روایتگری) میتواند به میسر شدن گفتوگو کمک میکند. مقدمه این گفتوگو که قرار است به شناخت احساسات بیانجامد، شناخت احساسات است.
یادآوری: بهترین زمان برای آموزش شناخت احساسات در زمانی است که هنوز فاجعهای رخ نداده است.
در این زمینه کتابها و وسایل بازی خوبی منتشر شده است.
موضوع مهم بعدی، قضاوت نکردن احساسات کودک است. قرار نیست کودک آن چیزی را که ما تصویر میکنیم تجربه کند یا تجربه کودک در زمانهای مشابه یکسان باشد. همچنین ممکن است کودک حسهای متفاوت و حتی متناقض را تجربه کند. کودک ممکن است از فردی که مرده است یا زندانی شده است، عصبانی باشد و در عین دچار عذاب وجدان شود از حس خودش. داشتن فضای امن برای بیان حسهایش به او کمک خواهد کرد تا از این حس عبور کند و با آن به شکل سالمی مواجه شود.
با گفتوگو و سوالهای باز بتوانیم حس واقعی کودک را درک کنیم.
کسب مهارت شناخت و بیان احساسات در آینده به کمک کودک خواهد آمد.
گفتوگو درباره مرگ از کودکی، موضوع مهمی است که بهتر است قبل از بروز آن اتفاق بیفتد. طبیعت میتواند یکی از راههای مناسب آموزش به کودک باشد.
داشتن باورها (با این امید که کودک امکان پرسشگری و انتخاب داشته باشد) میتواند روشی برای مواجهه با تراما باشد اما مهم است که باورها به مواجهه غیرمنطقی با مرگ یا تراژدیها نیانجامد.